تجربه

ساخت وبلاگ
هدفون هندزفری ایرپاد هرچی که صدای محیط اطراف از گوش شمارو میگیره و فقط یه موزیک با صدای بلند وارد گوش و مغز شما میکنه شبیه یه پله اضطراری یا یه راه دررو بر فراره . من وقتی میخوام فرار کنم از لحظات واقعی  از اینا استفاده میکنم . میگن امروز روز که همه چی پیشرفت کرده زندگی آسون تر شده نسبت به قبل ولی من فکر میکنم سخت تر شده زندگی امروز با همه ویژگی هاش آدمیزاد یاغی کرده دل همه جوره از سلطه عقل آورده بییرون خلاصه من فکر میکنم زندگی سخت تر شده البته شاید معنی سختی از نگاه من با بقیه فرق کنه من ترجیح میدادم خب ده تا تیکه لباس تو دست بشورم و سه ساعت طول یکشه و  کیف کنم نه که صد تا تیکه رو بندازم تو ماشین و نیم ساعته جمع شه ولی تو اون نیم ساعت اندازه سه سال فکر و خیال کنم و پیر شم . کلا وقتی آدمیزاد چشمش میدوزه به ریلیز شدن قسمت جدید سریالای هفتگی یا منتظر اخر هفته میشینه یه بازبینی میخواد احوالاتش . یه مساله ی دیگه ای هم هست زندگی واقعی آدم یا بهتر بگم امید اصلی آدم همونیه که صبح زود تو حموم یا دسشویی بهش فکر میکنی تا خوابت بپره . و شاید بازم فقط من اینجوریم . وقتی چیزی به خواب غلبه میکنه حتما بر من خخخخخخیلی مهمه . من برای انجام کارای معمولی از خوابم نمیزنم . شایدم اشتباه میکنم . راستیااااا ما هر سال بی تفاوت از روز مرگمون رد میشیم میریم خیلی جالبه وقتی میشینی به کنهش فکر میکنی و ترسناک میشه وقتی میفهمی زندگی تموم شدنی نیست . فقط دنیات عوض میشه . میخوام بگم قراره تا ابد به خواستنا و آرزوهامون ادامه بدیم ظاهرا . فقط جنساشون فرق می تجربه...
ما را در سایت تجربه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoomadam بازدید : 120 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 6:17

الان داشتم تاریخ پست قبلیمو نگاه می کردم دیدم دقیقا پارسال همین حوالی بوده ناراحتم که اینجا یه سال یه بار دارم مینوسیم یه روزگاری اینجا هفته ای دوبار شایدم بیشتر به روز می شد دلیل ننوشتنم وقت نداشتن نیست اینه که قبلنا فکر میکردم اینجا نوشتن کاری پیش میبره لابد اما الان که بزرگ شدم مثلا میدونم اینجا بنویسم ننویسم توفیری نداره . جونم براتون بگه که خانوم نویسنده که الان داره براتون از آشپزخونه ی خونه اش مینوسه اولین روزای سی سالگیش داره تجربه میکنه . امروز اولین روز سی سالگیه که کسلم و سرزنده نیستم . کل این دوازده روز انگار بسته بودنم به موتور جت انقدر هایپر و شارپ بودم که به بحران سی سالگی میخندیدم اما الان همینطور که روبروی گاز پشت میز آشپزخونه نشستم آبگوشت ظهر جمعه داره قل قل میکنه و عن قریبه که آماده شه و موهام که از دیشب که از حموم اومدم شونه نشده گوجه شده پشت سرم خیلی بی حال و عین مرغ سرکنده حس میکنم باید پاشم یه کاری کنم اما میبینم نه کاری به ذهنم میرسه نه انگیزه و انرژی ای دارم . 29 سالگی برام خوب گذشت ، دو تا از هدفای بزرگم محقق کردم و از این بابت خیلی خوشحالم . راستش موفقیت زیر زبونم مزه کرده اصلا فکر میکنم یکی از رمزای موفقیت اینه که به برنده شدن ، بردن ، اول شدن و کامروا گشتن عادت کنیم. اینطوری واقعا خیلی تاثیر داره به عبارت دیگر خودمونو مستحق خفن ترین چیزا ببینیم و بریم جلو با تلاش زیااااااد . بدون فاکتور تلاش فرضیهبالا هیچ در هیچ است . دیگه جونم براتون بگه که زندگی مشترکم مرداد ماه میره تو سه سال خوبه قشنگه شیرینه ولی گاهی سخت و یکنواخت تجربه...
ما را در سایت تجربه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : manoomadam بازدید : 115 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 6:17